در پزشکی از حال رفتن به سبب هیجان حاد یا بیماری قلبی، بیهوش شدن، برای مثال زآن شراب ناب بی غش ده که اندر صومعه / صوفی صافی برای جرعه ای غش می کند (سلمان ساوجی - ۳۰۸)
در پزشکی از حال رفتن به سبب هیجان حاد یا بیماری قلبی، بیهوش شدن، برای مِثال زآن شراب ناب بی غش ده که اندر صومعه / صوفی صافی برای جرعه ای غش می کند (سلمان ساوجی - ۳۰۸)
خیانت و تزویر و ریا کردن. ادهان، غش کردن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به غش ّ شود، در تداول عوام فارسی زبان، به تخفیف شین یا به تشدید آن به معنی بیهوش شدن و بیخود شدن. غشی. رجوع به غش و غشی شود: زآن شراب ناب بیغش ده که اندر صومعه صوفی صافی به بوی جرعه ای غش میکند. سلمان ساوجی (از آنندراج). چون برای عید حلوای مشوش میکند خاطر از بهر برنج و حلقه چی غش میکند. بسحاق اطعمه. حب دنیا خواجه را از بس مشوش میکند تا زر بیغش به دستش میدهی غش میکند. شفیع اثر (از آنندراج). - از خنده غش کردن، سخت به خنده افتادن. ، به دور چرخیدن اسب. (ناظم الاطباء)
خیانت و تزویر و ریا کردن. ادهان، غش کردن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به غَش ّ شود، در تداول عوام فارسی زبان، به تخفیف شین یا به تشدید آن به معنی بیهوش شدن و بیخود شدن. غَشْی. رجوع به غش و غشی شود: زآن شراب ناب بیغش ده که اندر صومعه صوفی صافی به بوی جرعه ای غش میکند. سلمان ساوجی (از آنندراج). چون برای عید حلوای مشوش میکند خاطر از بهر برنج و حلقه چی غش میکند. بسحاق اطعمه. حب دنیا خواجه را از بس مشوش میکند تا زر بیغش به دستش میدهی غش میکند. شفیع اثر (از آنندراج). - از خنده غش کردن، سخت به خنده افتادن. ، به دور چرخیدن اسب. (ناظم الاطباء)